زاگر اهل دلی از دل بگویم
سخن برتر زآب وگل بگویم
سخن ازآن کسی که روح ما بود
به گرداب حوادث نوح ما بود
که بود آن رادمرد روشنایی؟
که بودش با رسولان آشنایی
که بود آن آشنا با سرمستی؟
که می زد نعره ی یکتاپرستی
همان کس کزسرغیرت به پاخواست
به محراب شهادت قامت آراست
قسم بر انشقاق فرق منشق
زمین خالی مباد ازحجت حق
اگر مجذوب یاء ولام وعینم
سرا پا نشئه ی پیر خمینم
خمینی جذبه نوش جام مولاست
خروش خشم ناهنگام مولاست
خمینی مست ومن مست ازنگاهش
که افتادم زسر مستی به راهش
نگاهش پای تا سرآتشم کرد
زمستی همچوتوفان سرکشم کرد
زمستی هرزمان لبخند می زد
دل ما را به حق پیوند می زد
زمستی بردوعالم یک نظر کرد
که شرق وغرب را زیر و زبرکرد
هزاران پیچ وخم دارد خمستان
نمی دانند اما غیر مستان
خمینی حجت حق درزمین بود
امین دین ختم المرسلین بود
خمینی رفت، فرزندش علی هست
خدا را شکر بر امت ولی هست
(شعر از مرحوم آقاسی)